یک روز به یادماندنی و خوشمزه
چه ها باجون و دل دست به کارشدند.
خواستند کمی ادای مادر خانه را دربیاورند.
بعضی هایشان چیزهایی بلدبودند…هی ..بدک نبود.
برای بعضی ها هم واقعا جالب بود و یک علامت سوال بزرگ را می شد روی سرشان دید.
یک نفر که خیلی کدبانو بود البته مادرش،باخودش چندتایی نخود آورده بود.🤔 راستش خودم اول دستگیرم نشد😄هرچه فکر کردم وبه نخودها نگاه می کردم سردرنمی آوردم. حتی گفتم شاید اشتباه قاطی وسیله هایش آمده😊😉
تااینکه متوجه شدم برای ترد شدن خیارشور نخود می ریزند..
شکر خدا یک نکته هم به دانسته هایم اضافه شد😆😆نگید شماهم می دونستید.🤫
هرکسی هرچه آورد ، روی میز ریخت و سرآخر همه بایک دانه شیشه خیارشور “خودشون پز” ازمدرسه بیرون رفتند.
خوبی این کار این بود که مرام گذاشتند وهرچه داشتند را وسط گذاشتند.
حتی برای هم کلاسی که همیشه هیچ چیزی نمی آورد، لااقل آب جوشیده هم نیاورده بود و فقط یک بطری آب معدنی خالی آورده بود 😶😶،که آن هم به دردنخورد، هم شیشه وخیارو سبزی جورکردند و این بزرگوار را بی نصیب نذاشتند.کاری کردند کارستان.😍
آخرسرهم خیارهای باقی مانده را هم پوست کندند وتقسیم کردند وازخجالتش درآمدند.😋
زنگ تفریح که آقای مدیر برای کاری وارد کلاسمان شده بودند همان اول یک نفس عمیقی کشیدند و گفتند چه بوی سرکه وسبزی وخیارشوری پیچیده😋😋😋.
خلاصه خیلی حالم خوب شد که این همکاری ومهربانی را دیدم.
بچه ها مثل فرشته ها پاک هستند.خیلی چیزها می شود از آنها یادگرفت.
الهی شکرت خدای مهربان..🙏🙏