شهید عاشورایی
رسول که به جبهه رفت همیشه میگفت «مادر جان به خاطر خدمتگزاری در راه امام حسین(ع) برایم دعا کن که اول محرم شهید شوم تا…
رسول که به جبهه رفت همیشه میگفت «مادر جان به خاطر خدمتگزاری در راه امام حسین(ع) برایم دعا کن که اول محرم شهید شوم تا…
مادر شهید حاج عماد مغنیه تاکید کرد: انقلاب امام حسین (ع) در مسیر جهادی که حاج عماد در آن قدم گذاشت…
حسن روحیه عجبیی داشت. از همان دوران ابتدایی به کتاب خواندن علاقه داشت و کتاب های زیادی می خواند….
ز کودکی فرزندانم احادیث خیلی کوچک و دو کلمهای از نهج البلاغه را یاد میگرفتند و در قبالش توضیحات از آنها میخواستم…
پول تو جیبی که پدرم به ما می دادند، فقط بابت خرید خوردنی و… نبود، بلکه به ما می گفتند: شما از همین پول…
او پدری کاملاً طبیعی بود و تمام وظایف پدری را انجام میداد و ما همواره با او در ارتباط بودیم. وجه تمایز رابطه من با او این بود که ما دو دوست بودیم در نتیجه من بسیاری از مسائل…
پدرم اهمیت بسیاری برای خانواده قائل میشدند، به طوری که رابطهای صمیمانه و دوستانه در خانواده ما جریان داشت و این صمیمیت…
بارها میدیدم ابراهیم با بچههایی که نه ظاهر مذهبی داشتند و نه به دنبال مسائل دینی بودند، رفیق میشد. آنها را جذب ورزش میکرد و…
ریزه بود و استخوانی اما فرز، چابک، بازیگوش و سرزبان دار. بهنام تصمیم گرفت بماند. بمباران هم که می شد، بهنام ۱۳ ساله بود که…
مادر شهید محمدرضا شمسالدین از زبان پسرش میگوید: «اگر آن دنیا راجع به پدر و مادر از من بپرسند، میگویم: خدایا…
مادر این شهید 14 ساله درباره دفتر خودسازی زینب، این گونه روایت میکند:
«زینب در دفتر خودسازی خود جدولی کشیده بود که بیست مورد داشت و…
دختر شهید مطهری خانه را با رافت و مهربانی ایشان به یاد میآورد و میگوید: «مشغله کاری ایشان بسیار زیاد بود، ولی به خاطر میآورم که گاهی…
مادر شهید مدافع حرم هادی ذوالفقاری، تأثیر توسل به اهلبیت، بهویژه روضهخوانی سیدالشهدا(ع) در زندگی فرزندش را اینگونه شرح میدهد…
مادر شهیدان مجید و مهدی زینالدین درباره کیفیت فضای خانوادگی که فرزندان شهیدش در آن پرورش یافتند، میگوید…
مادر شهیدان مجید و مهدی زینالدین درباره دقت در مورد تربیت فرزندان از همان ایام قبل از تولد میگوید…
مردم داری عبدالله حرف نداشت. اصلا نمی توانست به کسی کمک نکند از همان بچگی. بچه که بود سر سفره که می نشست…
یک بار با عصبانیت ایستادم بالای سر منصور و نمازش که تمام شد گفتم: «منصور جان، مگه جا قحطیه که…
بابا اخلاقش خیلی جدی و محترمانه بود. از آن طرف هم همیشه سرش شلوغ بود. همین باعث شده بود که رابطه مان مثل خیلی از پدر و دخترها نشود…
کلیه حقوق مادی و معنوی سایت متعلق به مؤسسه راهیان کوثر استان مازندران میباشد.
کلیه حقوق مادی و معنوی سایت متعلق به مؤسسه راهیان کوثر استان مازندران میباشد.